قحطی-بزرگ-ایران

**۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۶-۱۲۹۷ هجری شمسی): سالی که جهان جشن گرفت و ایران مُرد**

 

در ساعت ۱۱ صبح یازدهم نوامبر ۱۹۱۸ (۲۰ آبان ۱۲۹۷ ه.ش)، هنگامی که سربازان در جنگل‌های کمپین تفنگ‌های خود را بر زمین گذاشتند، در تهران زنی به نام فاطمه در حیاط خانه‌ای متروک در محله سنگلج، جسد فرزندش را با دستان لرزان دفن می‌کرد. این دو تصویر متضاد، نماد سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ ه.ش) بود: جهانی که نفس راحتی کشید و ملتی که در سکوت جهانی جان داد.

 

در پاریس، وودرو ویلسون در دی ماه ۱۲۹۶ ه.ش (ژانویه ۱۹۱۸) مشغول تنظیم اصول چهارده‌گانه خود بود. ماده‌های مربوط به حق تعیین سرنوشت ملت‌ها با دقت نوشته می‌شدند، اما نام ایران در هیچ‌یک از آنها دیده نمی‌شد. در همان روزها، در بازار تبریز در اردیبهشت ۱۲۹۷ (می ۱۹۱۸)، تاجری پیر شاهد بود که مشتریانش یکی پس از دیگری از گرسنگی روی زمین می‌افتادند.

 

لندن در بهمن ۱۲۹۶ (فوریه ۱۹۱۸) در نورپردازی‌های پیروزی غرق شده بود. در کابینه جنگ، پرونده ایران با یادداشتی کوتاه در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۲۹۶ (۶ مارس ۱۹۱۸) بسته شد: “هیچ اقدامی ضروری نیست.” این تصمیم در بیمارستان‌های مشهد در تابستان ۱۲۹۷ ه.ش (۱۹۱۸ میلادی) به معنای مرگ روزانه ۷۰۰ نفر از ترکیب گرسنگی و وبا بود.

 

در مسکو در مهر ۱۲۹۷ (اکتبر ۱۹۱۸)، تروتسکی درباره انقلاب جهانی سخنرانی می‌کرد. وقتی یکی از حضار از ایران پرسید، پاسخ داد: “مسئله ایران در اولویت نیست.” این جمله در روستاهای مازندران در همان ماه به معنای آن بود که مادران از شدت ناامیدی، کودکان زنده‌شان را در آغوش گرفته و به رودخانه می‌پریدند.

 

آمریکا در فروردین ۱۲۹۷ (آوریل ۱۹۱۸) مشغول برنامه‌ریزی برای بازسازی اروپا بود. در جلسه کنگره در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۲۹۷ (۳۱ مه ۱۹۱۸)، وقتی سناتوری از کمک به ایران سخن گفت، رئیس جلسه پاسخ داد: “ایران در اولویت ما نیست.” این “اولویت نداشتن” در اصفهان در مرداد ۱۲۹۷ (اوت ۱۹۱۸) به معنای آن بود که مردم مجبور شدند مردگانشان را در خانه‌های متروک انبار کنند.

 

در استانبول اشغال شده در شهریور ۱۲۹۷ (سپتامبر ۱۹۱۸)، ژنرال انگلیسی به نام ویلسون در خاطراتش نوشت: “ایران دیگر اهمیتی ندارد.” او نمی‌دانست که در همان روزها در کرمانشاه، خانواده‌هایی که دیگر تحمل گرسنگی را نداشتند، با خوردن سم به زندگی خود پایان می‌دادند.

پایان یک سال مرگبار:

زمستان ۱۲۹۷ ه.ش (۱۹۱۸-۱۹۱۹ میلادی) در حالی به پایان رسید که ایران به کشوری ویران تبدیل شده بود. جمعیت ۲۰ میلیونی ایران در سال ۱۲۹۵ ه.ش (۱۹۱۶ میلادی) به ۱۲ میلیون نفر کاهش یافته بود. هفتاد درصد روستاهای مرکزی خالی از سکنه شده بودند و گزارش‌های موثقی از موارد آدم‌خواری در ۱۵ شهر بزرگ کشور به ثبت رسیده بود. در تهران، گورستان‌ها دیگر جایی برای دفن مردگان نداشتند و اجساد در حیاط خانه‌ها و معابر عمومی رها شده بودند. پزشکان بدون دارو شاهد تقلای بیماران در حال مرگ بودند و مادران دیگر اشکی برای گریستن نداشتند. این تصویر نه پایان داستان بود و نه آغاز فصل جدید، بلکه فقط فصلی سیاه از تاریخ ایران بود که در سایه بی‌تفاوتی جهانی به وقوع پیوست.

نام نویسنده: seyvanco
اشتراک گزاری مطلب

دیدگاه خود را بنویسید