Author
seyvanco
Share
Author
seyvanco
Share
محمد قلی مجد از این فراتر رفتهاند و ادعا نمودهاند که هیچ کشوری مانند ایران از جنگ جهانی آسیب ندیدهاست
بنوشته عباس میلانی بسیاری از دیدگاههای ارائه شده توسط مجد محل شک میباشد. در کارهای مجد، او تمایل به این داشتهاست تا منابعی گلچین کند که دیدگاه از پیش تعیین شده او را تأیید کند.
از دیدگاه محمد قلی مجد بزرگترین قحطی تاریخ ایران و همچنین بزرگترین فاجعه یتاریخ ایران است که از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار فراتر رفت.
از دیدگاه محمد قلی مجد در این قحطی نزدیک به ۴۰٪ (در برخی دیگر از منابع ۲۵ درصد) از جمعیت ایران به سبب گرسنگی و سوءتغذیه و بیماریهای ناشی از آن نابود شدند و مجد دولت بریتانیا را به دلیل خرید گسترده غله و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هند و بینالنهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاستهای مالی -از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران، مسبب اصلی میداند.
از دیدگاه محمد قلی مجد انگلیسیها تا ژوئیه ۱۹۱۸ (تیر ۱۲۹۷) ایران را به اشغال خود درآوردند. قرار بر این بود که نیروهای بریتانیا در مه ۱۹۲۱ (اردیبهشت ۱۳۰۰)ایران را ترک کنند؛ یعنی ایران در حدود سه سال و نیم در اشغال نظامی بریتانیا قرار داشت. نیروهای بریتانیا در فوریه ۱۹۲۱ (بهمن ۱۲۹۹)، از ایران رفتند
احمد کسروی میگوید در سال ۱۳۳۶ قمری (۱۲۹۷ شمسی) جنگ جهانی در میان بود و گرانی نیز پیشآمد و میتوان گفت یک سوم مردم از میان رفتند و در آن سال در تبریز آشکارا میدیدم که توانگران دست بینوایان نمیگرفتند و وقتی خویشان و همسایگانشان از گرسنگی میمردند پروا نمیداشتند و مردگان از بی کفنی روی زمین میماندند.
جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ مینویسد: “در همین قحطی نیز بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمیشد و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمیشدند.”
میرزا خلیل خان ثقفی، پزشک دربار در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران میگوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است: “از یکی از گذرگاههای تهران عبور میکردم؛ به بازارچهای رسیدم که در آنجا دکان دمپختپزی بود؛ رو به روی آن دکان، 2 نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند؛ یکی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و دیگری زنی جوان و بلندقامت؛ پیرزن که صورتش باز بود و کاسه گلینی در دست داشت، گریه کنان گفت: ای آقا، به من و این دختر بدبختم رحم کنید؛ یک چارک از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است که هیچ کدام غذا نخوردهایم و نزدیک است از گرسنگی هلاک شویم.
گفتم : قیمت یک چارک دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخرید؛ گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهید چون ما زن هستیم، فروشنده ممکن است دمپخت را کم کشیده و ما متضرر شویم؛ یک چارک دمپخت خریده و در کاسه آنها ریختم؛ همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سریع این کار را انجام دادند که من هنوز فکر خود را درباره وضع آنها تمام نکرده بودم، دیدم که دمپخت را تمام کردند.
گفتم: اگر سیر نشدهاید یک چارک دیگر برایتان بخرم، گفتند: آری بخرید و مرحمت کنید، خداوند به شما اجر خیر بدهد و سایهتان را از سر اهل و عیالتان کم نکند.
از آنجا گذشتم و رسیدم به گذرِ تقی خان؛ در گذر تقی خان یک دکان شیربرنج فروشی بود؛ در روی بساط یک مجموعه بزرگ شیربرنج بود که تقریباَ ثلثی از آن فروخته شد و یک کاسه شیره با بشقابهای خالی و چند عدد قاشق نیز در روی بساط گذاشته بودند؛ من از وسط کوچه رو به بالا حرکت میکردم و نزدیک بود به دکان برسم که ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد که در کنار دیواری ایستاده و چشم به من دوخته بود.
دفعتاً نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شیربرنج فروشی افتاد؛ آن دختر، 6-7 سال بیشتر نداشت؛ لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سیاه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد که تقریباً به رنگ کاه درآمده بود بسیار خوشگل و زیبا بود.
همین که نگاهش به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دکان شیربرنج فروشی که هر دو در یک امتداد قرار گرفته بودیم دراز کرد و خواست اشاره کنان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی که صدای نامفهومی شبیه به ناله از سینهاش بیرون آمده، به روی زمین افتاد و ضعف کرد.
من فوراً به صاحب دکان دستور دادم که یک بشقاب شیربرنج که رویش شیره هم ریخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خوراندیم؛ پس از اینکه اندکی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند؛ گفت: دیگر نمیخورم، باقی این شیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نمیرد.
محمد قلی مجد در کتاب “قحطی بزرگ” خود مینویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند؛ مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیلهای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.
احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبود شاه قاجار در برابر پیشنهادهای خرید صدراعظم خود اظهار میداشت « جز به قیمت روز به صورت دیگر حاضر برای فروش نیستم.»
روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش میدهد: «بر اثر تلاشهای دولت، هماکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت»؛
روزنامه ایران در 21 سپتامبر 1917 مینویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود میآورد؛ تأثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمیتواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطانآباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال میشود»
محمد قلی مجد در کتاب خود با اشاره به تلگرافها و مکتابات موجود و همچنین روزنامههای آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه مینویسد:از ژانویه 1918، کارد به استخوان رسید؛
در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابانهای تهران جان باختهاند.»
در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، کمیته مرکزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاقهای زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و کودکان، پناه دادن به یکهزار نفر ایجاد یک حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یک مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد کارخانهای برای قالیبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال کار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به کودکان.»
روزنامه رعد در 20 ژانویه درباره بیماری و گرسنگی مینویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیک دریای خزر درگذشتهاند».
روزنامه رعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم مینویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است؛ طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باختهاند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشدهاند؛ برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند.»
روزنامه رعد در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانواییهای دولتی در تهران مینویسد: «دولت بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان دیگر هم میتوانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند.»
روزنامه رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابانهای تهران مینویسد: «حاکم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه بهخاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی بهطور متوسط در هر روز 36 نفر.»
یک شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی که در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست کم 30 هزار نفر میداند و میگوید اجساد در کوچهها و خیابانهای پایتخت پراکنده بودند؛ به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن میشدند؛ هر جا که قحطی از بین میرفت، وبا و تیفوئید شروع میشد.