Author
seyvanco
Share
Author
seyvanco
Share
اشاره:
مقطع 1296 تا 1298 هجری شمسی قطعهای مغفول مانده از تاریخ ایران است. برههای مصادف با اواخر دوران موسوم به جنگ جهانی اول که ایران، علیرغم اتخاذ موضع بیطرفی مورد حمله نیروهای بیگانه قرار گرفت و به اندازه کشورهای درگیر جنگ، خسارت دید.
در این مقطع زمانی، نیروهای اشغالگر انگلستان در حالی با دخالت مستقیم در بازار داخلی ایران و تحمیل سیاستهای اقتصادیشان به بروز بزرگترین قحطی تاریخ ایران دامن زدند که کشورمان به دلیل خشکسالی در شرایطی حساس قرار داشت. ارتش بريتانيا مقادیر عظیمی از غله و موادغذایی را از بازار ایران خریداری و ضمن خارج کردن آن از دسترس مردم، افزایش شدید قیمت مواد غذایی در بازار را موجب شد. انگلیسیها همزمان مانع واردات مواد غذایی از کشورهای دور و نزدیک به ایران شدند و علاوه بر این از پرداخت پول درآمدهای نفتی ایران خودداری کردند. در واقع انگليسيها از قحطي و نسلكشي به عنوان وسيلهاي براي سلطه بر ايران استفاده كردند.
متأسفانه این قطعه مهم و عبرتآفرین تاریخ ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته و حتی حوادث این دوره جایی در کتابهای تاریخی مدارس و دانشگاهها پیدا نکردهاند تا اینکه در سالهای اخیر ابوالقاسم طالبی قسمتی کوتاه از درد و رنج ایران در آن سالها را بر روی پرده سینما آورد که البته این فیلم نیز با بیمهریهایی از طرف برخی مسئولان مواجه شد. به همین دلیل دفتر پژوهشهای کیهان با بازخوانی کتاب «قحطی بزرگ» اثر محمدقلی مجد، تصمیم به انتشار گزارشی مستند از بزرگترین قحطی تاریخ ایران گرفت. رویدادی که به حق از طرف نویسنده کتاب «هولوکاست واقعی» نامیده شد.
كتاب «قحطی بزرگ» بازترجمهاي است از پژوهش پیشین محمدقلي مجد، محقق ايراني مقيم آمريكا، تحت عنوان
«The Great Famine and Genocide in Iran 1917-1919» که توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به بازار نشر عرضه شده است. نویسنده در این کتاب کوشیده است تا با بهرهگیری از اسناد و مدارك و گزارشهاي منتشر شده از آرشيو وزارت خارجه آمريكا و نيز اخبار و اطلاعات و گزارشهاي موجود در روزنامههاي آن دوره، به ويژه روزنامههاي رعد و ايران و همچنين خاطرات افسران و فرماندهان انگليسي حاضر در ايران در زمان جنگ جهاني اول به بررسی این رویداد مهم تاریخی بپردازد. اکنون این گزارش مستند در شمارههای پیش رو منتشر خواهد شد به این امید که با مطالعه این اسناد و مدارک، از رهگذر شناخت جنایات دولتهای غربی در ایران به این باور رهنمون شویم که مسیر سازندگی و آبادانی ایران عزیز به جای امید بستن به دول خارجی از تکیه بر قدرت و توان داخلی میگذرد.
قحطی بزرگ 1917-1919، بیتردید بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و بسیار فراتر از همه فجایع پیش از خود بوده است. در این پژوهش نشان داده میشود هشت تا ده میلیون ایرانی، چهل تا پنجاه درصد کل جمعیت ایران، در اثر گرسنگی و مرضهای ناشی از آن و سوءتغذیه از میان رفتهاند. برای مقایسه، در نظر داشته باشید که شمار تلفات نظامی همه طرفهای درگیر در جنگ جهانی اول 8/5 میلیون نفر بوده است. یعنی تلفات ایران، دستکم، به اندازه کل تلفات همه طرفهای درگیر و بیش از همه کسانی است که در جبهههای جنگ جهانی اول کشته شدند. تردیدی نیست که ایران «بیطرف» بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول بوده است. اما قحطی بزرگ در ایران، یکی از بزرگترین قحطیهای عصر جدید و قطعا یکی از بزرگترین فجایع قرن بیستم،ناشناخته و نامکشوف مانده است. تاریخ ایران در جنگ جهانی اول و بعد از آن را بدون درک آنچه در این کشور در 1917-1919 رخ داد نمیتوان فهمید. در قرن بیستم، کشورهای دیگری نیز در جنوب آسیا از قحطیهای ویرانگر زمان جنگ آسیب دیدهاند. شاید مشهورترین نمونه آن قحطی 1943 بنگال باشد که جان سه میلیون تا پنج میلیون نفر را گرفت و در کتابی که به تازگی منتشر شده، به تفصیل بررسی شده است. مهمترین نکته درباره قحطی بزرگ ایران در 1917-1919 ابعاد نسبی آن است: قحطی هند در 1943 جان سه میلیون تا پنج میلیون نفر از جمعیت 300 میلیونی هند را گرفت؛ در حالی که قحطی ایران در جنگ جهانی اول هشت میلیون تا ده میلیون نفر از یک جمعیت 18-20 میلیونی را از میان برده است.
لو میروشنیکف، مورخ روس، درباره ویرانی ایران مینویسد: «جنگ جهانی اول بدبختی و کاستیهای بسیاری برای ایران به بار آورد. مناطق بزرگی در اثر جنگ ویران شدند؛ دهها هزار ایرانی دچار گرسنگی شدند یا در اثر امراض ناشی از آن مردند و یا در عملیاتهای نظامی جان خود را از دست دادند. حتی اکنون نگاه به گذشته برای گفتن این که ایران چه طور میتوانست لطمه کمتری ببیند، مشکل است… دفاع از تمامیت ملی در برابر تعدیات قدرتهای بزرگ ناممکن بود. هر یک از آنها ایران را جایزهای برای خود در عرصه تلاش برای توسعه مستعمرات و حوزههای نفوذ بیشتر میدید.» در گزارشی که هیئت ایرانی به نشست عمومی جامعه ملل در تاریخ 6 دسامبر 1920 ارائه کرد، چنین آمده است: «در ابتدای جنگ 1914-1918، دولت ایران در ادامه سنت تاریخی خود، رسما اعلام بیطرفی کرد… ولی بهرغم بیطرفیاش، در طول این بلیه جهانی به میدان تاخت و تاز تبدیل شد. حاصلخیزترین ایالاتش در شمال و شمال شرق توسط قوای ترک و روس چپاول، تقسیم و به آشوب کشیده شد. ویرانیهای جنگ در سرتاسر خاک ایران از ماکو در منتهیالیه شمالی ایالت آذربایجان گرفته تا جنوبیترین نقطه کشور گسترده است. شهرها و قصبات غارت شده و به آتش کشیده شدند و صدها هزار نفر ناچار برای همیشه از خانه و کاشانهشان رخت سفر بستند و از گرسنگی و سرما، دور از موطن خود طعمه مرگ شدند. در تهران، شهری با 500 هزار سکنه، قریب به 90 هزار نفر از قحطی نان جان باختند؛ چرا که مهاجمان محورهای مواصلاتی اصلی را قطع کرده بودند. همه دولتهایی که در طول جنگ بر سر کار بودند با مشکلات کمرشکنی مواجه شدند که ناشی از نقض بیطرفی ایران بود. ایالات حاصلخیز ایران – نظیر مازندران، گیلان، آذربایجان، همدان و کرمانشاه – که غذای مردم را تامین میکردند و ذرت، برنج و سایر غلات در آنها به وفور کشت میشد، به دلیل کمبود نیروی کار، نبود امنیت محصولی تولید نکردند. قحطی، این بلای خانمانسوز، بر بخش اعظمی از کشور حکمفرما بود و ویرانی و مرگ را میگستراند… با تاثر و تالم فراوان باید گفت که میزان تلفات انسانی ایران نیز بسیار بالا بوده – یعنی از دست رفتن جان 300 هزار نفر – که با تیغ مهاجمان جان باختند.» در این پژوهش ثابت شده است که جمعیت تهران از 500000 نفر به 200000 نفر سقوط میکند و تلفات آن در اثر قحطی و بیماری دستکم سه برابر رقمی است که در گزارش فوق آمده است.
هارولد نیکلسون در 1934 در زندگینامه لرد جرج ان. کرزن، وزیر خارجه بریتانیا، نوشته است: «ایران در دوران جنگ دچار خشونتها و آسیبهایی شد که هیچ کشور بیطرف دیگری متحمل نشده بود.» این موضوع تا اوت 1941 اساسا نادیده گرفته و یا عملا فراموش شد. در این زمان است که پس از تهاجم انگلیس و روسیه به ایران میتوان اندک مطالبی در این باره در اسناد دیپلماتیک آمریکا یافت. برای مثال، یادداشتی به تاریخ 13 اوت 1941، والس اسمیت ماری، رئیس بخش امور خاور نزدیک وزارت خارجه، خطاب به سامنر ولز، معاون وزیر خارجه، نوشت: «در جریان جنگ گذشته، ایران علیرغم اعلام بیطرفی مورد تهاجم قدرتهای بزرگ قرار گرفت و مصیبتی ناگفته گریبانگیر مردم ایران شد. تخمین زده میشود در دوران قحطی 1917-۱۹۱۹ که به خاطر شرایط بحرانی کشور به وجود آمده بود، حدود یکسوم جمعیت ایران از میان رفتند.» با توجه به جمعیت ایران در سال 1919 که پس از قحطی ده میلیون نفر بوده است، ماری تلویحا معتقد است 5 میلیون نفر از میان رفتهاند. در این پژوهش نشان داده میشود که واقعیت بسیار بدتر بوده است. محمد شایسته، وزیر مختار ایران در واشنگتن، در یادداشتی به وزیر خارجه آمریکا، کوردل هال، در تاریخ 21 اوت 1941 که حاوی پاسخ ایران به التیماتوم 16 اوت 1941 انگلیس و روسیه بود نوشت: «ایرانیان به تلخی مصایب بزرگ جنگ گذشته و شمار باورنکردنی تلفات قحطی و امراض مسری ناشی از دخالت خارجی در ایران را به یاد دارند.»
از آن پس، موضوع بار دیگر به فراموشی سپرده شد.
ایران در جنگ جهانی اول
استیلای بریتانیا بر منطقه بزرگی به گستردگی هندوستان تا مصر در جنگ جهانی اول یکی از بزرگترین سلطههای استعماری تاریخ است که چیز چندانی دربارهاش نوشته نشده است و دانستهها در این باره از نوشتهها هم کمتر است. آن جنگ بیرحمانه چهار سال طول کشید و صدها هزار تلفات رزمی داشت (ترکها، عربها، هندیهایی که برای بریتانیا میجنگیدند و ایرانیان) با این حال، هیچ اشارهای به میلیونها انسانی که در اثر قحطی و مرض مردند، در نوشتههای تاریخی مربوط به جنگ جهانی اول وجود ندارد و این موضوع عملا علاقه تاریخنگاران دانشگاهی را در غرب به خود جلب نکرده است. از آنجا که تاریخ را فاتحان مینویسند، نمایش نادرست گذشته آسان است. تقریبا 100 سال است که «تاریخ» جنگ جهانی اول در خاور نزدیک عموما به شکل «آزادی» عربها از دست ترکان و با شخصیتهای رمانتیک داستانگونهای چون «لورنس عربستان»، ترمیم شده است؛ حال آن که به سرنوشت کشورهای «حاشیهای» چون ایران حتی اشارهای نشده است. نزدیک یک قرن است که تاریخ خاور نزدیک، از جمله ایران، در جنگ جهانی اول با کتمان حقایق و پخش اطلاعات نادرست پوشیده مانده است. اما در بافت استیلای استعماری گسترده جنگ جهانی اول است که ایران بزرگترین فاجعه تاریخ خود را از سر گذراند. تاریخ تفصیلی ایران در جنگ جهانی اول فراتر از دامنه این پژوهش است،اما در فصل دوم این کتاب گزارشی از رویدادهای نظامی در ایران در 1914-1918 ارائه شده است. جای شگفتی نیست که عملیات نظامی بریتانیا، روسیه و عثمانی در ایران پیوستگی نزدیک به رویدادهای بینالنهرین، فلسطین و قفقاز دارد و عملیات نظامی در ایران را باید در بافت وسیعتر جنگ در خاور نزدیک دید.
یک شاه بی عرضه، یک بریتانیای کبیر و بی رحم و یک ملت بیچاره؛ همه اینها کافی بودند برای شکل گرفتن بزرگ ترین قحطی سده های اخیر ایران..
می گویند نیمی از جمعیت ایران در این قحطی بزرگ از دست رفتند؛ بعضی روایت ها تا یک سوم و یک چهارم نیز می رسند. کافی است چشم های تان را ببندید و تصور کنید که پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما برای یک لقمه نان، ساعت ها جلوی نانوایی ها چشم انتظار می نشستند، یا از گرسنگی می مردند یا شروع می کردند به خوردن گربه و … بله، پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما آن هم در حالی که سربازان بریتانیای کبیر روز به روز لپ های شان بیشتر گل می انداخت، از چیزهایی که می خوردند و تفریحاتی که داشتند و …
این مطلب با شکل گیری فیلم یتیم خانه ایران شکل گرفته است؛ و قیاسی است علیه فراموشی بزرگ ما ایرانیان؛ فراموشی بزرگ نخبگان و روشنفکران ما، فراموشی بزرگ هنرمندان و حتی مردمان مان برای این که باور کنیم دست های اروپایی ها و بعدها آمریکایی ها، آلوده تر از آن است که به این زودی ها پاک شود…
قحطی دمپختکی یا هولوکاست ایرانی؟
سرزمین مان ایران از روزگاران کهن به کرات در معرض قحطی هایی کم و بیش سهمگین قرار گرفته است اما یکی از بدترین ها مربوط به سال های 1295 و 1296 که آمارهای مختلف نشان می دهد سه تا نه میلیون نفر در این دوره می میرند که بیشترین مرگ و میرها مربوط است به شهر تهران.
آن سال ها سلسله قاجاریه بر کشور حکومت داشت و پادشاه وقت احمدشاه بود؛ از محتکران عمده غلات! در ماه آوریل 1918 (فروردین 1297) فرانسیس وایت، دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می کند: «در سرتاسر جاده ها کودکان لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند.
قطر ساق های شان بیش از سه اینچ نیست و صورت شان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع آوری می کنند تا نان درست کنند. در همدان چند مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگ ها بر سر جسد یا به دست آوردن زباله هایی که به خیابان ریخته می شوند، عجیب نیست.»
سوال های بسیاری ذهن را به خود درگیر می کند. از این که جنگ جهانی اول فاصله زیادی با ایران داشت اما چرا این همه کشته باید در ایران به جا بماند؟ یا این که چرا بیشتر مردگان از پایتخت هستند؟ برای پاسخ به این پرسش ها سراغ دکتر نصرالله حدادی پژوهشگر و تهران شناس آمدیم تا ببینیم در آن روزگار چه گذشته است.
با این که ایران در جنگ جهانی خودش را کشور بی طرف معرفی می کند اما شاهد قحطی بزرگی در این دیار هستیم؛ کمی برای روشن شدن موضوع توضیح می دهید؟
– خشکسالی در آن دو سال دلیل اصلی این قحطی بود و جنگ جهانی هم به این موضوع دامن زد و باعث شد غله در ایران کمیاب شود و غله ای که به خرواری نزدیک به سه یا چهار تومان خرید و فروش می شد به ده برابر قیمت رسیده بود که باز هم در بازار نبود.
نقل است مرحوم کیخسرو شاهرخ به احمد شاه می گوید که غله را به مردم بدهد اما شاه نمی پذیرد و کیخسرو به او می گوید که تو همان هستی که هنگام شاهی قسم خوردی در حفظ مال و جان مردم کوشا باشی و شاه می گوید غله خودم است و نمی دهم و همین می شود که غله شاه را چهل تومان می خرند و به مردم می فروشند. دکتر علم الدوله ثقفی می گوید: «از جایی رد می شدی می دیدی آدمی ایستاده و بعد هنگامی که باز می گشتی می دیدی همان آدم در همان جا مرده.»
آن سال ها را مرحوم جعفر شهری سال قحطی «دمپختکی» می گفتند و سال بعدش را سال «مشمشه» دمپختک هم همان لپه باقالی و پیاز داغ و برنج بود. مشمشه هم همان آنفلوانزای حاد است که باعث مرگ یک سوم جمعیت ایران شد. با این تفاسیر سه عامل جنگ، قحطی و حرص و آزمندی کسانی که دستی به قدرت داشتند، باعث شد این بلا سر مردم بیاید.
قحطی آن سال ها جان چند نفر را گرفت؟
– آمار دقیقی وجود ندارد اما در مورد شهر تهران می توانم بگویم که جمعیت تهران حدود 180 تا 200 هزار نفر بود و 135 هزار نفر از جمعیت تهران تلف شدند. تهران به دلیل نداشتن آب آشامیدنی و جاری بودن آب های آلوده در جوی ها تلفات بسیار زیادی داد. به علت خشکسالی شهر تهران فاقد آب بود و همین آب آلوده باعث شد که بیماری های واگیر میان مردم شیوع پیدا کند.
مردم قرنطینه و دوری کردن را بلد نبودند و تشنگی هم به مردم هجوم می آورد و این قحطی به ایران حمله کرد و جمعیت کشور به خصوص تهران را به یک سوم کاهش داد. مرحوم عبدالله مستوفی در این باره می گوید: «تعداد جمعیت تهران بسیار کم شده بود که بسیاری از خانه ها خالی از سکته شده بودند و افراد مرده بودند و دیگر صاحبخانه ای وجود نداشت.»
کتاب هایی که از قحطی ایران در این دو سال نوشته شده چیزی در ذهن تان هست؟
– بله. کتاب هایی که شاید حالا موجود نباشند و اغلب برای 30 یا 40 سال پیش هستند؛ سفرنامه میرزا محمد علی محلاتی ملقب به حاج سیاح اشاره به همین مطالب دارد. کتاب مصیبت وبا، خانم هما ناطق که نشر گستره چاپ کرده که کتاب بسیار جالبی در مورد قحطی است. خاطرات دکتر علم الدوله ثقفی که به کوشش مهدی بامداد چاپ شده و مفصل در مورد این موضوع صحبت کرده است. مجموعه چهار جلدی تهران به روایت تاریخ اثر بسیار ارزشمندی است از مسعود نوربخش. در جلد چهارم مفصل در مورد این قحطی صحبت کرده است.
عامیانه ترین و زیباترین و مردمی ترین اینها را مرحوم جعفر شهری رد آغاز رمان زندگینامه خود نوشته است و به خوبی و زیبایی هر چه تمام تر مرگ و میر مردم را به تصویر کشیده و گفته که مردم به چه شکل به خاطر قحطی و بیماری و چپاول قدرتمندان کشته می شدند. در مذاکرات ارباب کیخسرو شاهرخ و در مورد نقش ایشان در کمک به این قحطی گفته شده است.
این تنها قحطی ایران بوده است؟
– نه، قبل از این هم قحطی در ایران بوده اما چون روزنامه و جراید در سال 1295 و 96 بودند که از اتفاقات تلخ بنویسند، بیشتر از بقیه ماندگار شده است. قحطی در زمان ناصرالدین شاه رخ داده که در روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه می گفتند مرفهین از تهران فرار می کردند و فقط فقرا می ماندند و می مردند. در مورد قحطی این دو سال مستندتر و کمی دقیق تر می توان صحبت کرد.
قرینه این اتفاق هم در سال 1320 رخ می دهد و متفقین قحطی مصنوعی را راه می اندازند و باعث مرگ مردم می شوند. در کتاب راز پایداری از شهریور 1320 که روس ها و انگلیسی ها بخش هایی از ایران را اشغال کردند، عکس های بسیاری را می توان یافت که مشکلات مردم برای یافتن غذا را نشان می دهد. همچنین کتاب ایران میان دو جنگ احمد علی سپهر هم می تواند جزء این آثار باشد.
بزرگ ترین قحطی کشور همین قحطی جنگ جهانی اول بود؟
– نه شاید، خیلی دقیق نمی توان گفت اما قحطی بزرگ تر از این هم در ایران داشته ایم.
بزرگ ترین قحطی که در تهران رخ داده چه بوده است؟
– بزرگ ترین قحطی که در تهران رخ داده، همین قحطی در سال های 1295 و 1296 بود.
نقش انگلیسی ها جدای از جنگ جهانی در به وقوع پیوستن این اتفاق چه بود؟
– وقوع جنگ جهانی اول این اتفاق را تشدید کرد. تئوری توطئه نداشته باشیم، خود ما در درون کشورمان مشکل داشتیم، آنها هم مشکل ایجاد می کردند اما خود حکومت و مردم هم مشکل داشتند. شاه کشور خودمان در زمان قحطی غله را احتکار می کرد! در سونامی که در ژاپن آمد، اسباب بازی بچه های ژاپنی را در هاوایی پیدا کردند ولی اتفاق خاصی در آنجا نیفتاد و مردم دوباره با آرامش به زندگی شان ادامه دادند اما اگر همان اتفاق در کشور ما رخ می داد بسیار وحشتناک می شد.
قطعا انگلیسی ها و روس ها هم کارهایی می کردند اما خود ما هم کم مشکلات نداشتیم. بحث تریاک را همه می دانند. انگلیسی ها تریاک سوخته را می خریدند، یعنی مردم تریاک را می خریدند و سوخته آن را می فروختند و کم کم مردم معتاد می شدند و انحصار تریاک هم در دست خود انگلیسی ها بود.
چرا عموم جامعه در مورد این قحطی ها یا حتی همین مورد خاص کم می دانند؟
– ما مردم باهوشی هستیم اما سختکوش نیستیم. مردم دنبال مطالعه تاریخ نمی روند. مردم ما خیلی چیزها را فراموش می کنند، بسیاری از ویرانگری ها را فراموش می کنند در صورتی که این رویدادها می تواند درس های بزرگی به ما بدهد.
اگر قرار بود شما یک کتاب در مورد قحطی های ایران یا تهران بنویسید، در مورد کدام یکی از آنها می نوشتید؟
– قطعا در مورد همه یک مقدمه بلند بالا می نویسم و اما دو قحطی را قطعا برجسته می کنم؛ یکی همین قحطی سال 1296 و دیگری سال 1320 که پدر خودم در سال 1320 زنده بودند و برایم نقل می کردند که چه اتفاقات وحشتناکی را دیده اند.
تهران قحطی زده
حمزه رسولی: وقتی قحطی جایی را می گیرد، طبیعی است که شهرهای ضعیف، اول از همه نابود شوند و تلفات بیش از همه مربوط به آن شهرها باشد اما وقتی بیشترین آمار تلفات مربوط به پایتخت باشد، این مسئله بسیار هولناک می نماید. در قحطی بزرگ شاهدیم که تهران بیش از همه تلفات می دهد که بخش عمده آن مربوط می شود به احتکار و کمبود آب و گندم در پایتخت.
بر این مبنا سه روایت معتبر وجود دارد که نشان می دهد بیشترین آسیب به مردم تهران از سوی احتکار کنندگان و طمع کارانی بوده که در سخت ترین شرایط به هموطنان خود رحم نکرده اند و به نوعی در این قتل عام نقش داشته اند.
جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: «در همین قحطی بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شدند. اجساد گرسنگان در گوشه و کنار و بازار، هیزم وار روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمی شد و قیمت گندم از خرواری چهار تومان به 400 تومان و جو از منی دو تومان به 200 تومان رسیده، اما هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمی شدند.»
اسناد موجود در سازمان اسناد ملی هم بر این قضیه صحت می گذارد و نشان می دهد که آن دوره، بارش باران بسیار کم بوده و از طرف دیگر هم محصولات آفت زده بوده است؛ بر همین مبنا بر اساس گزارشی که از وزارت کشور به رییس الوزرا می رسد، به رییس دولت گفته می شود چه نشسته اید که زارعان با دیدن این نشانه ها گندم های شان را هر خروار هشت تومان به محتکران پیش فروش کرده اند.
اسناد نشان می دهند که خیلی از این غلات احتکار شده، نه برای فروش گران تر در داخل که برای فروختن به تاجرانی که از طریق انگلیس ها در شهرهای مختلف پخش شده بودند، نگهداری می شد. شکوائیه های موجود در مجلس نشان می دهد که بسیاری از مبالغ نیز به زارعان پرداخت نشده و آنان برای احقاق حق خود به مجلس عریضه فرستاده اند.
محمد قلی مجد نویسنده کتاب «قحطی بزرگ» بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا درباره اوضاع تهران به نقل از منابع آمریکایی می گوید: «محمد ولی خان تنکابنی در یادداشت روز دوشنبه چهارم مارس 1918 (13 اسفند 1296) می نویسد الان چند ماه است که تهران قحطی و گرانی شده. گندم خروار یک صد و ده تومان رسیده که شاه به این قیمت پریروز از گندم ذخیره اش به مردم بیچاره فروخته است… تمام دکان های نانوایی بسته است. مردم گرسنه از دهات نان می آورند… علی الحساب روزی پنجاه نفر اقلا از گرسنگی می میرند.»
روایت هایی از داخل ایران درباره قحطی بزرگ در جنگ جهانی اول
شما را به خدا به دادمان برسید!
بدون شک کشور ما فراز و فرودهای زیادی را در خود دیده و هزاران جنگ خواسته و ناخواسته را تجربه کرده است. در این میان هم مردم بی گناهی کشته شده اند اما برهه هایی در تاریخ این سرزمین است که نمی شود به راحتی آن را نادیده گرفت. یکی از این برهه ها مربوط می شود به ورود انگلیسی ها و روس ها به خاک ما در جنگ جهانی اول.
این اتفاق باعث کشتاری بی سابقه در ایران می شود. یک سوم از مردم کشور ما بی آن که درگیر جنگ باشند، به خاطر بی کفایتی شاهان و دخالت های هدفمند اجانب به کام مرگ می روند. در این میان مسئله مهم این است که روشنفکران و آگاهان آن روزگار آیا نسبت به این موضوع ساکت نشستند یا واکنشی هم داشته اند؟
بر اساس سندهای مختلفی که هست، رجال آن زمان در روزنامه ها و گاهی کتب خود به این کشتار اشاره می کنند اما به خاطر سیاست انگلیسی ها جهت سانسور این مطالب، مردم کمی از این موضوع اطلاع می یابند و اگر کسی هم این مطالب را می خوانده قدرت رویارویی با دو کشور استعمارگر که قحطی و بیماری را با خود به ارمغان آورده بودند، نداشته است. به هر جهت در اینجا به برخی از اسناد موجود و نوشته آن روزگار اشاره می کنیم تا نظر داخل ایران را نسبت به موضوع قحطی بزرگ جویا شویم.
شروع قحطی
روزنامه ایران در شماره های 18 و 21 اوت 1917 (1294 شمسی) چنین گزارش می دهد: «در اثر تلاش های دولت، هم اکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت. نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می آورد. تاثیر کمبود غلبه به خصوص در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی تواند اوضاع را بهتر کند زیرا حمل غله از قم یا سلطان آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می شود.»
مردم به فکر مردم
روزنامه ایران دوم نوامبر 1917 (1294 شمسی) می نویسد: «کارکنان وزارت خارجه درخواستی برای نخست وزیر ارسال کرده و خواسته اند سه درصد از مواجب سالانه شان پیش از موعد و هم اکنون به آنها پرداخت شود. آنها می خواهند این پول را برای تیمار تعدادی از فقرای بی شمار شهر هزینه کرده و برای آنها سرپناه، سوخت، غذا و لباس تهیه کنند زیرا می دانند بسیاری از این فقرا در زمستان بر اثر سرما و گرسنگی جان خواهند باخت.»
این روزنامه همچنین می نویسد: «آقای الکساندر تومانیانس که بانکدار است حدود 20 اتاق در بازار اجاره کرده تا در زمستان حدود 30 نفر از فقیرترین گدایان شهر را در آنها اسکان دهد. او غذا و لباس آنها را نیز تامین خواهد کرد.»
دشمنی از شمال
روزنامه ایران در 31 می 1917 (1294 شمسی) چنین می نویسد: «از روستاییان اطراف تهران شکایاتی واصل شده مبنی بر این که قشون روس به تاراج این مناطق مشغول بوده و شترها و قاطرها و خرها و دیگر اموال زنده روستاییان را به یغما می برند. این امر مردم را به زحمت و سختی انداخته است زیرا دیگر وسیله ای در اختیار ندارند تا با آن غله و میوه خود را به بازار عرضه کنند. امید می رود این اقدامات فورا متوقف شود. به نظر می رسد دولت اقدامات لازم را در این باره انجام دهد.»
فریاد از قشون روس
تلگرامی از قم آمده است: «یک سال و نیم است که ما، مردم نگون بخت قم زیر ستم ارتش روسیه هستیم و برای آن که برای دولت خود مشکل ایجاد نکنیم، این ستم را تاب آورده ایم اما اکنون طاقت مان طاق شده است. ما امسال در خشکسالی بوده ایم و محصول مان خوب نیست و آن اندک باقیمانده را هم ملخ دارد از میان می برد. قشون روس به زور آنچه را لازم دارند می برند و تنها اندکی پول به جایش می دهند. مالکان مزارع و باغ ها را تازیانه می زنند و محصول و میوهشان را می برند. شما را به خدا به دادمان برسید. امضا، جمعی از تجار و روحانیون از طرف سکنه قم.»
صدایی که به جایی نمی رسد
یکی از مهم ترین منابع در زمینه قحطی تحمیلی به ایران مربوط می شود به روزنامه خاطرات عین السلطنه که قهرمان میرزا سالور آن را به رشته تحریر در آورده است. او در خاطراتش مقارن با اسفند 1296 چنین روایت می کند: «قحط و غلا در ایران شدت کرده. عدم وسایل حمل و نقل خیلی کمتر از سابق است به این واسطه اگر نقطه ای هم فراوانی است، حمل آن غیر مقدور شده است. در اغلب شهرها فریاد الجوع الجوع بلند است و خلق خدا تلف می شود. مرض وبا هم در بنادر تا کارون که شیوع داشت، اینک در بارفروش و ساری هم بروز نموده.»
معلوم است وضعیت به قدری بحرانی بوده که شخص عین الدوله که خود از شاهزادگان قاجار و در نتیجه خوانین اقشار مرفه و افراد ثروتمند جامعه محسوب می شد، این طور آه و ناله می کند: «حشره سِن حرکت کرده مشغول بلعیدن حاصل است. آب هم کمتر از همه جاست.
آن گرفتاری ها و خانه خرابی مشروطه و مستبد هشت ساله، این جنگ روس و عثمانی دو ساله، گرانی همه اجناس، این هم حالت محصول و زراعت و میاه. خداوند چه برای این ایران بدبخت خواسته است و ما چه کرده ایم که مستحق این بلاها شده ایم؟ تمام مکنت ما امر معیشت ما از یک مشت محصول به آن فلاکت می گذشت، آن هم دارد از دست ما می رود. خداوند مگر باز خودش ترحم کند.»
وقتی انگلیس در ایران نسل کشی میکند…
جنگ جهانی اول، ایران و قحطی بزرگ. نامهایی که بهصورت معناداری کنار هم نشستهاند تا از یک بحران بزرگ خبر بدهند. ماجرا به یک قرن پیش برمیگردد. به زمانی که جهان برای اولین بار جنگ جهانی را به چشم خود دید. جنگی که بیشترین آسیب آن را کشورهایی دیدند که کمترین سهم را در آن داشتند و حتی اعلام بیطرفی کرده بودند. ایران یکی از آن کشورهاست که باوجود اعلام بیطرفی، بزرگترین قربانی این جنگ عظیم بود. ابعاد این جنایت بهقدری وسیع است که از ایران ۲۰ میلیونی آن زمان حدوداً ۹ میلیون نفر قتلعام میشوند. به بهانه فیلم «یتیمخانه ایران» که این روزها در حال اکران است و این ماجرا را به تصویر کشیده، به بررسی ابعاد این بحران بزرگ میپردازیم. شما هم اگر هنوز فیلم را ندیدهاید، بهتر است قبل از تماشای آن، این گزارش را بخوانید.
شاهان بیکفایت و درهای باز به روی دشمنان
بااینکه سند چندانی درباره این اتفاق در دست نیست و بیشتر اسناد آن را انگلیسیها از بین بردهاند، به نظر میرسد بزرگترین منبع، کتاب «قحطی بزرگ» از «دکتر محمدقلی مجد» باشد. همهچیز از جنگ جهانی اول شروع میشود؛ وقتی با کشته شدن ولیعهد اتریش در سال ۱۹۱۴ جرقه جنگ جهانی اول زده شد. به دنبال این اتفاق جنگ جهانی اول درگرفت و دو قطب کشورهای متفق و کشورهای متحد شکل گرفتند. روسیه، فرانسه و انگلیس، کشورهای متفق و اتریش و آلمان، کشورهای متحد را شکل دادند. عثمانی، ژاپن و ایتالیا هم بعداً عضو متفقین شدند و درنتیجه خاورمیانه هم درگیر اولین جنگ جهانی شد.
ایران در این زمان اوضاع آشفتهای داشت و فقط چند روزی از تاجگذاری احمدشاه، آخرین شاه قاجار گذشته بود. در همان روزهای اولیه جنگ مستوفیالممالک نخستوزیر ایران اعلام بیطرفی کرد؛ بااینحال این موضع هم باعث نشد ایران از گزند این جنگ در امان بماند.
ورود نیروهای روس و انگلیس به خاک ایران
نیروهای انگلیسی از ترس اینکه نیروهای آلمانی و عثمانی با دربار ایران متحد شوند، پیشدستی و نیروهای خود را از طریق جنوب وارد کشور کرده و حتی بوشهر و آبادان را هم اشغال میکنند. از طرف شمال هم نیروهای روس وارد کشور میشوند. با انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ در روسیه، این کشور نیروهای خود را از ایران خارج کرد و انگلیسها درصدد پر کردن جای آنها برآمد و به همین ترتیب ایران به اشغال انگلیس درآمد.
قحطی و گرانی بیداد میکرد!
این دوران مصادف با یک قحطی بزرگ در ایران میشود. نیروهای انگلیسی تمام منابع و مواد غذایی را خریداری کرده و احتکار میکنند؛ همچنین ارتش انگلیس از واردات مواد غذایی از دیگر کشورها به داخل ممانعت میکند. رعایت نکردن بهداشت سربازان انگلیسی مزید بر علت میشود و موجب شیوع بیماریهایی مثل وبا میشود. همه اینها را کنار گرانی ناگهانی گندم و جو به عنوان قوت غالب مردم بگذارید تا ابعاد واقعی این بحران را بهتر تصور کنید.
بیتفاوتی شاه در برابر این قحطی
باوجود تمام این مصیبتها به نظر میرسد دولت مرکزی باید به فکر بیفتد و برای نجات مردم از گرسنگی کاری بکند؛ اما جالب است بدانید احمدشاه خود از بزرگترین احتکار کنندگان غلات بوده و بههیچعنوان حاضر به توزیع رایگان غلات انبارشده خود نشده و به قول خودش جز به قیمت روز حاضر به فروش این مواد غذایی نبوده است!
قحطی؛ گرسنگی؛ وبا
قحطی گسترده در ایران باعث میشود مردم روزبهروز گرسنهتر شوند و از طرفی هم توانایی خرید گندم و جو نداشته باشند. در کتابها و به گفته شاهدان عینی مردم از فرط گرسنگی دیگر شکل انسانهای معمولی نبودند. چشمان گود افتاده و بدنهایی که از فرط لاغری، استخوانهای آن را هم میتوان شمرد. مردم از شدت گرسنگی هر چیزی از علف گرفته تا موش و کلاغ و گربه میخوردند و خیابانهای ایران پر از پشتههای اجساد چروکیده مردمی میشود که در اثر گرسنگی و بیماری جان باختهاند. مردم گاه از شدت این کمبود غذا به مردارخواری رو میآورند!
نصف جمعیت ایران قربانی میشوند
مقایسه جمعیت ایران بین سالهای ۱۹۱۴ و ۱۹۱۹ نشان میدهد که حدود ده میلیون نفر طی این سالها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادهاند؛ برخلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کردهاند. ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی هم در دهههای ۶۰ تا ۷۰ تکرار کردهاند؛ اما درواقع جمعیت واقعی ایران دستکم نزدیک به ۲۰ میلیون نفر بوده است. به دلیل همین اسناد، وحشتناکترین فاجعه تاریخ ایران متعلق به قحطی سالهای ۱۹۱۹-۱۹۱۷ است؛ فاجعهای که ابعاد آن حتی از حمله مغول هم گستردهتر است!
نسلکشی ابزاری برای سلطه استعمار
نسلکشی گسترده در ایران باعث میشود تا سالها طول بکشد که ایران دوباره سرپا شود و حدود ۴۰ سال به درازا بکشد تا ایران به جمعیت ۱۹۱۴ خود بازگردد. یعنی در سرشماری سال ۱۹۵۶ بود که جمعیت ایران به بیش از ۲۰ میلیون نفر رسید. نسلکشی یکی از ابزارهای انگلیس برای سلطه بر دیگر کشورها و یکی از روشهای استعمار اوست؛ برای همین مجد نویسنده کتاب قحطی بزرگ از این فاجعه و خباثت انگلیس یک نتیجه میگیرد: « براثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی بهشدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست بهسادگی حکومت دستنشانده خود را در قالب کودتای ۱۲۹۹ بر ایران تحمیل کند. هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسلکشی بهعنوان وسیلهای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.»